هر چه تو را بیاد من بیاورد زیباست ...

این وبلاگ برای زنده نگهداشتن یاد ناصر عبداللهی عزیز و علایق شخصی خودم میباشد ...

هر چه تو را بیاد من بیاورد زیباست ...

این وبلاگ برای زنده نگهداشتن یاد ناصر عبداللهی عزیز و علایق شخصی خودم میباشد ...

مجله سینما تاتر . بهمن 88

 به بهانه یادمان سومین سالروز فراق " ناصریا "  

 

معنای واقعی عشق و معرفت  

 

 به قلم رضا کریمی

 

برای " ماندن " یک نام در یاد و خاطره ها ، ما آدمیان کمترین تاثیر را داریم . اصل خواست مقام حق تعالی و نظر اوست . گرچه این جمله ی همیشگی " ناصر " در بحث یاد ها و نام ها بود و هر چند باور داشتیم که خودش اسباب " ماندنش " را در ذهن و یاد همگان فراهم ساخته ، ولی مراسم یادمان سومین سال فراقش را از پنجره ای دیگر به دوستدارانش می گشاییم تا شاید حریم خاطراتش ، معطر از جلوه ی پاکش گردد . آنان که روز 25 آذر ماه در مرکز همایش های برج میلاد تهران گرد هم آمده بودند ، به ابعاد دیگری از هنر رسیدند که بدعتی در اجرای روح نواز موسیقی بود ،  موسیقی به مانند ابزار وصل و هدایت و نه شهرت و منزلت .  

 

" ناصریا " در مکتب اندیشه سازان به بیان وقایعی می پردازد که هنر را بر گرفته از انوار آسمانی معرفی کرده و بدین سان هیچ حق مالکیت و تصاحبی برایش قایل نیست . بر این باور نادر است که غرور ، کبر ، خود بینی و فخر ، رنگ می بازد و جای خود را به اهرم های توانمندی چون تواضع ، خویشتن داری ، مردم داری و سلوک می دهد .  

   

 

روحش شاد

 

 

" توکل به خدا " اولین و آخرین اصل بهره مندی هنرمند از نعمتی است که صد البته از سوی ذات حق تعالی به وی ارزانی گشته و چون همیشه ، قدرت خالق بر مخلوق چیرگی دارد . لذا هیچ مخلوقی توانایی مقابله با اهداف یک هنرمند متوکل را ندارد .  

( سخنان زنده یاد ناصر عبداللهی در حین اجرای مراسم در دانشگاه اصفهان - 1383 ) 

  

 

توکل " ناصریا " به خداوند متعال از مطالعات و تحقیقات مستمر وی در رابطه با مسائل معنوی و آمیختگی آن با هنر ناشی می شود . اصرار او به تلفیق هدایت جوانان از طریق جاذبه های هنری ، عملا مجالس کنسرت و اجراهای موسیقی اش را از تجملات پر زرق و برق رایج ، به محفل شنود جملاتی معنوی تبدیل کرده بود و هر چند در این مسیر موانع و اعتراضاتی را نیز در پیش رو می دید ، ولی هرگز راضی نشد تا برنامه هایش صرفا " موسیقی " باشد . درایت و تسلط " ناصریا " در روی صحنه که بی شک تا به امروز از نوادر تاریخ هنر موسیقی ایران شمرده می شود ، نشانگر به همراه داشتن نیرویی خاص در هنگام حضورش بود . تغییر یکباره شخصیت وی در ثانیه های قبل از حضور در صحنه و به هنگام حضور  در روی صحنه ، به قدری جالب توجه بود که هر فرد نزدیکی را متعجب می کرد . ولی از آنجایی که هیچ وقت اجازه غلبه غرور را در خود نمی داد ، حتی تا لحظات باقی مانده به اجرا بر خود تکلیف می دانست که از " خود " فاصله بگیرد و " من " را در درونش بشکند .  

 

برای " ناصریا " شکستن منیت و خودخواهی و ستیز با غرور ، بیش از هزاران مراسم تکریم و کف و دست و شور و احترام و ... ارزش داشت . یادم می آید پس از اینکه مرد کهنسالی از جمع حاضرین یک مراسم تجاری خصوصی ( سال 1384 ) در مرکز همایش های صدا و سیما یک باره به سمت ناصر آمد و با لحنی تند از رنگ صدا و نوع خواندنش اظهار نارضایتی کرد ، مسئولین برگزاری در صدد بودند که وی را از " ناصر " دور کنند ، ولی ناصر مشتاقانه به سمت وی رفت ، پیر مرد را در آغوش گرفت ، وی را بوسید و گفت : پدر جان من از شما ممنونم . در بین این صدها نفر ، شما برای من بهترینی !  سپس وضو گرفت ، به نمازخانه رفت و در خلوت خود و خدایش از اینکه همچنان نگهبانانی را جهت فائق آمدن بر غرور در کنارش می بیند ، سجده شکر به جا آورد .  

 

من هر چه دارم از خداست و هیچ چیزی از خودم ندارم که بخواهم به آن بنازم  ، صدای من اگر مورد قبول و پسند شما عزیزان واقع می شود ، نعمتی است که خداوند تبارک و تعالی به من لطف کرده و هر لحظه هم می تواند امر کند که من دیگر قادر به حرف زدن هم نباشم ، چه برسد به خواندن ! پس فکر نکنید ناصر عبداللهی که الان روی سن نشسته ، آدمی عجیب و غریب است ، ناصریا کوچک همه ی شماست !  

( بخشی از سخنان زنده یاد ناصر عبداللهی در کنسرت لندن - 1381 )   

  

روحش شاد

 

 

بیان این وقایع در راستای عادت دیرینه بعضی از ما که " رفتگان را حرمت و تعریف واجب است " نیست ، خوشبختانه اسناد تصویری و صوتی متعددی در این باره وجود دارد که می تواند جهت کلمه به کلمه ی این گفتار ارائه شود ،‌ ولی تامل واقعی به اهداف هنرمندی چون او ، نشانگر " آتی " است که به قول اساتید این حوزه از هنر به مفهوم " فوت کوزه گری موسیقی " تلقی می شود . این " آن " ، همان هویت خاصی است که به اعتقاد ناصر ، فرد هنرمند از خدایش طلب می کند و فقط از او می خواهد .  

 

موسیقی در بطن خود به ظاهر از ترانه ، ملودی ، تنظیم ، آواز و رکورد تشکیل شده ولی مکمل اصلی همه ی این ها ، عاملی است به نام " آن "، این عامل اکتسابی است ولی در شرایط خاص . بدین معنا که این " آن " یا " هویت ذاتی هنرمند " ، می بایست بین خود و خدای خودش تبادل گردد . صورت واقعی این خصیصه ، چنانچه فرد هنرمند از سایر موازین بهره گیرد ، در کارهایش نمود خواهد داشت .  

( بخشی از سخنان زنده یاد ناصر عبداللهی در جمع انجمن اسلامی دانشجویان لندن - 1381 )  

 

در بیانی ساده ، " ناصر یا " مبدا شاخه ای از هنر در بعد موسیقی بود که تلاش داشت با استفاده از ویژگی جذاب خود ، رفتار مخاطب را به سوی تاسی محض از ذات حق سوق دهد . در واقع همان طور که پیش تر گفته شد ، هنر ابزاری برای وصل و هدایت بود ، نه تجمل و شهرت و ... ، و این که تا چه حد توانست این هدف ارزشمند را به مخاطبین کثیر العده خود منتقل کند ، پاسخی است که می بایست از زبان هم ترانه ها و طرفداران و مخاطبینش شنید .  

 

و اما مراسم روز 25 آذر ماه به همین بهانه بود تا در زمانی که برای بسیاری از هنرمندان در قید حیات ، پر کردن سالن 2000 نفری به عنوان دغدغه اصلی محسوب می گردد ، در سومین سالروز در گذشت هنرمندی ، به سادگی " ترانه هایش " ، بیش از 2000 نفر در سالن 1600 نفری برج میلاد گرد هم می آیند و بالغ بر 4 تا 5 هزار نفر هم متاسفانه پشت درب های بسته می مانند !  این ها همه اتفاقات ساده ای بود که مطمئنا به دلیل همین " سادگی " روی داد .   

قصه ی زندگی " ناصر " مثل همه ی قصه های دنیا با " یکی بود یکی نبود " شروع نمی شد ، چون هم او بود و هم خدای او . " ناصر " برای بندگی شرطی تعیین نکرده بود . او در تمامی لحظات خدایی بود و " آن " ش را فقط از او می خواست ، به همین سادگی ! 

 

بچه ای که دستش در دست پدرش است ، از هیچ چیزی نمی ترسد . عزیزان من دستتان را به خدا بدهید و به او توکل کنید که غیر از خدا همه چیز فانی است . زندگی را سخت نگیرید و به همین سادگی و شفافیت نمازتان ، پنجره دلهایتان را به سوی انوار حق بگشایید .  

( بخشی از سخنان زنده یاد ناصر عبداللهی در جمع ازدواج دانشجویی دفتر نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها - 1384 )  

  

از دل مراسم 25 آذر مطالب مختلفی و مشروحی در جراید و رسانه ها درج شد ، ولی بنا به تکلیفی که از سوی دوست مشترک " ناصر " و من که از قضا پیشینه قابلی در عرصه هنر موسیقی داشته ، سعی کردم با نگاه جدیدی خاطراتمان را ورق بزنم و تقدیم مهران فرهادی عزیز نمایم .  

 

برادری همراه همیشگی گروه " ناصریا " ، مهدی کاشی ، این بار نیز مثل همیشه رنگ معرفت و دالدادگی داشت و اما حکایت همراهی محمد قنبری ، ابوالفضل اکبری و مخصوصا کاپیتان محمد رضا کشمیری به همراه همه گروه " رویش " نیز بوی صفا داشت .  

 

منبع : مجله ی سینما تاتر . بهمن 1388 

  


 

 

** دوست عزیز استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع  می باشد   **