هر چه تو را بیاد من بیاورد زیباست ...

این وبلاگ برای زنده نگهداشتن یاد ناصر عبداللهی عزیز و علایق شخصی خودم میباشد ...

هر چه تو را بیاد من بیاورد زیباست ...

این وبلاگ برای زنده نگهداشتن یاد ناصر عبداللهی عزیز و علایق شخصی خودم میباشد ...

راه ناصر

به نام خدای ناصر  ... 

 

سفر 4 ساله ی ناصر را پشت سر می گذاریم در حالیکه خیلی ها به جای اینکه به راه ناصر ، هدف ناصر ، کلام ناصر و خدای ناصر توجه داشته باشند در عکس و نام ناصر مانده اند و متاسفانه گویا از آن به نحوی به عنوان سنگر استفاده می کنند و در نظر دارند خود را مطرح نمایند و از اصل به دور و به عکس چسبیده اند . 

 

غافل از اینکه آنچه که ناصر را تا به امروز ماندگار کرده است نیت قلبی اوست که بسیار کوشید تا غبار را از روی آینه ای قلب آدم ها پاک نموده و آنان را زلال نماید و عشق و ایمان را در آنان هویدا سازد .  

 

مرگ او مانند بهانه ی مرگانه هر کسی بصورتی مهیا گشت و اتفاق افتاد . باید قبول کرد و پذیرفت و  اهداف ناصر را  دنبال کرد و ادامه داد  .  

 

دوستداران او باید آگاه باشند که اگر نیت قلبی آنان جهت ارضای شخصی خودشان باشد رسوا خواهند شد . پس خدای ناصر را همیشه ناظر بر احوال خود دانسته و همواره تلاش نمایند برای خشنودی خدای ناصر ...  

 

خدا نگهدار ...

  

توجه :  نظرات این پست بدون تایید دیده می شوند


 

** دوست عزیز استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد  **  

نسرین عبداللهی در آوای خلیج فارس

      

 برادر ! روی حاتم طائی را سفید کرده ای !    

 

با مرحوم عبداللهی 4 سال تفاوت سنی دارم در واقع ایشان فرزند سوم و من پنجم هستم . هیچکدام از اعضای خانواده تصور نمی کرد که ناصر با توجه به خصوصیاتی که در دوران کودکی داشت به موسیقی گرایش پیدا کند . احساسات و تخیلات عجیبی داشت . به مسائل علمی کاردستی و نقاشی بسیار علاقه مند بود . اتاق کوچکی داشتیم که ناصر آن را پر از وسایل کوچک و اولیه ی آزمایشگاه کرده بود. اتفاقا یکی از همین سالها رتبه ی اول مدارس را هم کسب کرد که از طرف آموزش و پرورش ضمن قدردانی از او میکروسکوپ کوچکی به عنوان جایزه به او اهدا شد . فکر می کردیم با پیشرفت علمی و پشتکاری که ناصر در آن زمینه داشت حتما روزی دانشمند می شود . در آن دوران بعضی وقتها ناصر روی دیوارهای قدیمی ، درهای پوسیده  نقاشی می کرد ، زیبا هم نقاشی می کرد و به آنها روح می داد و احساس خوب خودش را از آن طریق به دیگران نیز انتقال می داد  

 

             ویژه نامه ی ناصریا در آوای خلیج فارس 

در کودکی از مرگ نجات پیدا کرده بود 40 شبانه روز در بیمارستان بستری شد و مادرم که ارادت  خاصی به ابوالفضل (ع) دارد دست به دامان آن حضرت شد . پس از این ماجرا عزیز دردانه ی مادرشد و به او می گفت هر کار خوبی که انجام دهد بابتش از مادر پول نقد می گیرد ، پول زیادی نبود اما به هر حال از مادر هدیه گرفتن ارزش دارد . برای هر خرید خانه داوطلب بود و طبق قرار قبلی با مادر ، پول اندکی هم می گرفت و با جمع آوری این پولها قصد ساختن آکواریوم داشت . تلاش و پشتکار ناصر از مهمترین ویژگیهای اوست که  خیلی دوست دارم . هیچوقت نسبت به خریدهای مادر اعتراض نمی کرد ، با توجه به اینکه پسر بود و سلایق خاص خود را داشت هر لباسی را که مادر برایش می خرید  می پوشید و می گفت خیلی خوب است.    

 

در دوره ی راهنمایی روزی با کیبورد به منزل آمد و با هیجان می گفت یک چیزی هست به اسم ارگ که صداهای مختلفی از آن بیرون می آید . به ما می گفت به ارگ دست نزنید خیلی صداها از آن بیرون می آید ، خیلی کارها می توان با آن انجام داد . ناصر استادی نداشت اما آنقدر با استعداد بود که فقط با شنیدن و دیدن نوازندگی را یاد می گرفت و در خانه اجرا و تمرین می کرد.   

 

پدر و مادرم علاقه ی خاصی به موسیقی داشتند ، مادرم ضرب می زد و پدرم هم خوب فلوت می زد . ناصر دوست داشت گیتار بخرد شاید اگر درخواست موتورسیکلت می کرد راحت می توانست آن را به دست بیاورد . بالاخره از دوستانش گیتار را می گرفت و کار می کرد و خیلی سریع هم پیشرفت کرد . ناصر در زمینه ی ترانه سرایی هم یک نابغه بود و حس و حال خاصی در سرودن ترانه ها داشت.    

 

آن زمان مجلس عروسی در حیاط منازل برگزار می شد . عده ای هم بودند که  حالا به واسطه ی شیطنت  از بیرون حیاط به داخل سنگ پرتاب می کردند و ناصر هم ترانه ی مزن سنگ را اجرا کرد و یادم می آید که در یکی از همین مجالس در حین اجرا تخم مرغی از آن طرف دیوار به سمتش نشانه رفت و اتفاقا همین ترانه ی " مزن سنگ " را هم اجرا می کرد .   

 

مرحوم عبداللهی از طبیعت حس می گرفت ، از صدای باران ، صدای رعد ، طوفان و سعی میکرد حسها را ابتدا خوب درک کند و سپس  از طریق موسیقی انتقال دهد . هدفش این بود با ترانه هایش احساس و درد مردم را بیان کند، به همین دلیل با هر قشری از مردم می توانست ارتباط برقرار کند ، اعتقاد داشت تا حسی را لمس نکنی نمی توانی انتقال دهی و از دید من اینها رموز موفقیت ایشان بود .  

 

          نشریه ی آوای خلیج فارس و ویژه نامه ی ناصریا

 

پس از چهار سال بالاخره مسئولین حرف دل خانواده ی عبداللهی را زدند. ناصر مال این خطه و خاک است و من دوست داشتم مسئولین استان در این چهار سال برای ارج نهادن به زحمات ایشان بیشترین تلاششان را انجام بدهند. بالاخره فکر می کنم بعد از چهار سال آرزوی ما در حال برآورده شدن است. جملاتی که آقای همایون امیرزاده مدیر کل محترم اداره ی فرهنگ و ارشاد اسلامی در بهشت زهرا زدند، حرف دل خانواده ی عبداللهی بود. آقای امیرزاده حرف بسیار زیبایی زد که ناصر عبداللهی نماد وحدت مذاهب بود. جلسه ای را با حضور آقای سالاری معاون محترم استاندار و جناب آقای جهانبخش مسئول محترم انجمن موسیقی داشتیم.   

 

ناصر در لا به لای حرفهایش حالا به شوخی یا جدی یک روزگفت من چهار سال بعد از مرگم دوباره متولد می شوم و درآن جلسه واقعا حس کردم او دوباره متولد شده است. ناصر به دنبال تندیس خود نبود اما بالاخره یک چیزهایی خوب است که زنده بماند . این که برای مرحوم تندیسی ساخته شود و یا خیابان و بلوار جدیدی به اسم وی نامگذاری شود و یا هر سال جشنواره ای به این نام برگزار شود حرکتهایی است که هم برای مردم این خطه پر ارزش است و هم برای میهمانانی که از سایر نقاط کشور به این شهر سفر میکنند.  

  

سال گذشته که دیدم مراسم با چه شکوهی در برج میلاد برگزار شد گفتم حق ناصر این بود که چنین مراسمی در استان خودش برگزار شود . انتقال موسیقی استان به خارج از استان و حتی مرزها کار راحتی نبود . برخی از موزیسینهای غیر بومی هم کارهای بندرعباسی را تنظیم کرده اند و ما به عینه می بینیم که هیچ رنگ و بویی از موسیقی استان در آن وجود ندارد. من می دیدم که مرحوم چقدر سختی می کشید ، خیلیها که با حضور مرحوم عرصه را بر خود تنگ می دیدند سعی میکردند ایشان را هر طور شده از گود خارج کنند اما ایستادگی این مرد اجازه ی چنین امری را به آنها نداد. راه همواری را که الان بچه های موسیقی استان برای مطرح شدن ندارند را مرحوم به سختی هموار کرد و امیدوارم صمیمانه قدرشناسی کنند. در سایر مسائل زندگی هم ایشان روحیه و شخصیت عجیبی داشت بعضی مواقع به او می گفتم برادر تو روی حاتم طائی را هم سفید کرده ای، اعتقاد داشت اگر پولی از دست من می رود و به دست کس دیگری می افتد بدان که آن پول مال من نبوده و شایستگی اش را نداشته ام.     

 

ناصر آلبوم بوی شرجی اش را خیلی دوست داشت ، می گفت هر چه در این آلبوم خوانده ام به عشق خدا خوانده ام.      

 

رفتن ناصر بسیار سخت بود و خانواده ی ما دچار مشکل شد، پدر و مادرم را تخریب واقعی کرد، پدری که می توانست راه برود و کار کند روزانه تحلیل رفت و می رود تا جایی که پدر اکنون دیگر به سختی راه می رود . با اینکه تعداد زیادی از اقوام ما در این 4 سال از دنیا رفتند اما من اصلا گریه ی پدر را ندیدم و فکر می کردم پدرم گریه کردن بلد نیست  اما ضجه زدنش را پس از مرگ برادرم دیدم . پدرم می گوید ناصر پسر افتخاری من بوده است.     

 

من با کارگردان مستندی که قرار بر این است در باره ی زندگی مرحوم ساخته شود جناب آقای شریفی صحبت کرده ام و گفته ام که قبل از هرگونه اقدام و تبلیغاتی باید با نماینده ی قانونی آن مرحوم هماهنگ کنید و بسیار ناراحتم که ایشان به این مود توجه نکرده اند. هر اقدامی که بتواند نام مرحوم را زنده نگه دارد را حمایت می کنم اما اگر اقدامی غیر قانونی و بدون هماهنگی انجام شود را به صورت قانونی با آن برخورد خواهم کرد. نهایت اعتراض را نسبت به اقدام آقای شریفی دارم و اگر بدون بازبینی خانواده ی مرحوم این مستند وارد بازار شود برخورد خواهم کرد.    

 

از تمام مردم ایران و هرمزگان و از مسئولین محترم استان بابت حمایتهایشان تشکر کنم . ناصر در زندگی اش خیلی خدمت کرد و من حس می کنم پس از مرگش هم دارد خدمت می کند. قدردان تمام افرادی هستم که تلاش دارند نام و یاد مرحوم را زنده نگه   . دارند  

 

 

"منبع : نشریه ی آوای خلیج فارس . 6 دی ماه 1389 . شماره ی 81 . " ویژه نامه ی ناصریا     

 


 

 

** دوست عزیز استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد  **