هر چه تو را بیاد من بیاورد زیباست ...

این وبلاگ برای زنده نگهداشتن یاد ناصر عبداللهی عزیز و علایق شخصی خودم میباشد ...

هر چه تو را بیاد من بیاورد زیباست ...

این وبلاگ برای زنده نگهداشتن یاد ناصر عبداللهی عزیز و علایق شخصی خودم میباشد ...

۱. به حرفم گوش می کنی ؟!

   

تو چقدر عوض شدی ؟! 


آیا تو همونی هستی که بودی ؟؟ 


سلام دوست گلم . خوبی ؟ 


راستش یه کم دلم گرفته و توی این ماه مبارک خیلی فکر می کنم به گذشته ... 


توی این پست می خوام یه کم درد دل کنم باهات . گوش می کنی ؟ 


شاید حرف تو هم باشه . می خوام یه کم سبک شم ... 


بازم چهارشنبه ست و بارون می باره ... 


" پشت این پنجره ها وقتی بارون می باره ... "  


مدتیه که هی یاد سال 85 و اون روز ها و شبهای سخت و سوزناک از دست دادن بهترین عزیزمون می افتم . 

 

مردی که با رفتنش صدها نفر رو دور هم جمع کرد . فرشته هایی از جنس خودش تا در نبودش ماموریتی داشته باشن ... 


آدم هایی با یک حس و حال و یک جنس .   

جنس قلب ناصریا که اگه توی شخصیت تک تکشون می رفتی یه جایی انگار خودمون بودیم .  

 

خیلی چیزها مشترک بود . 


غم و شادی . حرف زدن ها . صداها گاها اشتباه گرفته می شد . تکیه کلام ها . بود ها و نبود ها ...

 


اینها رو الکی نمی گما .  

 

یادته؟ 

 

دوست دارم تو هم یه کم مکث کنی و با من یاد اون روزها بیافتی ... 

 


چقدر می خوندیم : " پا به ناصر به خدا بی طاقتم ..."  

 


چه شب هایی که تا صبح می نشستیم پای نت یا تلفن و با هم از ناصریای عزیز می گفتیم به دور از مکر و ریا های این دوره ی هم سن و سالامون . 


یادته؟ 


با هم می خندیدیم . با هم اشک می ریختیم . با هم می خوندیم . با هم خاطران رو مرور می کردیم . فال ناصر می گرفتیم . گاها تکیه کلام هاشو به کار می بردیم و و و و ... 


از تمام ایران با یک حس مشترک . انگار سالیان سال همدیگه رو می شناختیم . یک اعتماد و علاقه ی بی سابقه ... 


با اون که همه ی ما تا الان عزیز از دست دادیم و لی انگار داغ ناصر یک داغ خاص بود . 

 

 تمام نشدنی ... 


به جرات می تونم بگم که اگه ما ها توی اون دوره همدیگه رو نداشتیم شاید الان جامون توی تیمارستان و کمه کمش داروی آرامبخش استفاده می کردیم توی  خونه هامون .  


بخدا راس می گم آخه توی خونواده هیچکی نمی تونست این حال و هوا رو درک کنه و نمی کردن و نمی تونن درک کنن ... 

از بندر عباس . رشت . تهران .  کرج . اسلام شهر . اصفهان . شیراز . قائمشهر . مشهد . کرمان . قم . تبریز . کرمانشاه . بوشهر. کرمان . یزد .اهواز . قشم . و ... 

 

تمام ایران دور هم جمع بودیم ... 


چه وبلاگ هایی نوشتیم به عشق و کمک هم به یاد ناصریا ... 


چقدر احساسمون قشنگ بود . چه حس پاکی داشتیم اون روزها . با چه اشتیاقی به هم زنگ می زدیم و ساعتها روز و شب حرف می زدیم و آروم می شدیم بدون اینکه احساس کنیم طرف مقابلمون کیه ؟ دختره یا پسر ؟ از چه خانواده ایه ؟ اینکه ناصر تائیدش می کرد برامون کافی بود ...
 

 

بارها شده بود که به تکرار حرف می زدیم اما چون حرف ناصریامون بود متوجه نمی شدیم و چنان با اشتیاق می شنیدیم انگار باره اول یود و  ساعتها می گذشت ... 


یادته ؟ 


اون موقع من و تو و اون ملاک نبود . با حرف زدن دنبالش می گشتیم . می خواستیم پیداش کنیم . 


یادته ؟ 


 

" دنبالت اگردم ای گلم ... دنبالت اگردم " 


اما حالا همه چی عوض شده . آره ... 


ما دیگه اون آدما نیستیم . 


نه برای هم وقت می زاریم و نه ارزش قائلیم . اصلا راحت بگم همدیگه رو نمی شناسیم ! 


الان وقتی شماره ی همدیگه رو می بینیم جواب نمی دیم . میگیم silent بودم . sms هم که جای خود داره ...
 

نمی دونم به قول یکی از بچه ها شاید همه ی ما از حاشیه می ترسیم .  

 

مگه ما همونا نیستیم ؟ 


نه بچه ها اینجور نیست . اون موقع صادق بودیم . ناصریا ما رو دوست داشت . روی افکار و کردار ما تاثیر داشت .  

 

همه می خواستیم مثل اون باشیم ... 


ولی اعتراف کنیم که نبودیم و نشدیم و نمی تونیم باشیم . شاید هم جنبه نداریم . یا شاید ناصریا باهامون قهر کرده ... 

 

" عزیزم تو کجایی ؟ بی چه پیشم نتایی؟!"   

بچه ها ما واقعا همون آدما هستیم ؟؟ 
 

تو رو خدا یه کم فکر کن... 

 

یادته؟  


وقتی یکی سردرد می گرفت چه حسی پیدا می کردی ؟ انگار همه سر درد داشتیم .  


وقتی کسی دلش می گرفت ! اون موقع یا همه دلتنگ بودن یا اینقدر انرژی می ذاشتن تا از اون حس بیای بیرون .  


وقتی شاد بودی همه رو شاد می کردی .  

   

یادته؟ 


یادش بخیر اولین سالگرد ناصریا ... 


چه نذر ها کردیم !چه التماس ها کردیم . چه روزها و شب ها با گریه و ...  

 
 

" یه سال از رفتنت رفت و هنوزم داغ دل تازن ... "   


بعد از یک سال با هم بودن می خواستیم از نزدیک همو ببینیم با کلی هیجان . 


کسانی که عاشقانه و صادقانه ناصریا رو دوست داشتن . مثل من . تو . و به عشق ناصر شدن ... 

 


یادته که ؟! 


ولی الان ...!!! 


البته می دونم مشکلات زیاده . زمونه برگشته . روزگار عجیب و غریب شده . سرنوشت بازی ها می کنه . ولی می تونیم سالی یکبار به حرمت اون روزها و شب ها که به حق بدترین دوران زندگی تک تک ناصریایی ها بود یک تماس یا حتی شده sms حال همدیگه رو بپرسیم . 

 
مگه اونا یکی دیگه بودن؟ یا ما یکی دیگه شدیم ؟ 


ما همو ناییم به خدا ! پس باشیم ... 


دروغ و حسرت و ریا و حسادت و پنهان کاری ها رو کنار بزاریم و صداقت پیشه کنیم . 


قلبمون باز برای هم بتپه . با غم هم غمگین و تو شادی هم سهیم باشیم . 


توی این 2 سال و اندی خیلی اتفاق ها افتاد...


چند تامون ازدواج کردن  ( مبارکه . انشاالله خوشبخت بشین و رضایت داشته باشین از زندگیتون )  


چند تا بچه دار شدن  ( مبارکه . انشالله فرزند صالح تربیت کنین )  


چند تا دانشگاه قبول شده  ( مبارکه . موفق باشین ) 


چند تا درسشوت تموم شد و فارغ التحصیل شدن  ( مبارکه . انشاالله مدارج بالاتر )  


چند تا سر کار رفتن  ( مبارکه . خدا رو شکر )   

 

چند تا سربازی رفتن ( خدا پشت و پناهشون باشه )


چند تا عزیزامون رو از دست دادیم ( خدا رحمت کنه و صبر عنایت کنه )  


و همه مون روزهای سختی رو هم گذروندیم به نحوی و یه زمانهایی افسرده بودیم ... 


بچه ها . دوستای گلم . همه ی اینها رو مرور کردم . نه اینکه کسی رو متهم کنم . فقط دوست داشتم یه کم درد دل کنم شاید تو هم دوست داشته باشی مرور گذشته رو ... 

 

" بروید ای دلتان نیمه که در شیوه ی ما   

مرد با هر چه ستم هر چه بلا می ماند " 

 


عزیزان حالا ما عوض نشدیم توی این مدت ؟! 


همه ی ما می خواستیم ناصر باشیم  نه اینکه ناصر عبداللهی بلکه ناصر... 

 

"دوست دارم معنای ناصر رو از دید ناصریای عزیز یه دفعه دیگه با هم مرور کنیم : 

معنی ناصر رو که می دونید یعنی چی ؟ یعنی یاور . یاری رسان . 
 

کسی که می خواد ناصر باشه باید که اول خودش رو بسازه و الی نمی تونه حتی به خودش هم کمک کنه .  


اول باید خودش رو شناخته باشه در محضر حضرت حق ... 


بفهمه کیه ؟ چیه ؟ برای چی اومده روی این زمین !! 


بعد اینو بدونه که کسی که می خواد یاوری بکنه توی این عصر کار سختیه .  


اگر روزی انسانی ناصر بود و موفق شد حب دنیا . جاه . مقام . منزلت . همه رو از دل بشوره .  

 

آرزو های دور و دراز رو از قلبش پاک بکنه باید به خدا توکل بکنه .  

 

اون زمان خداوند لحظه هایی رو در اختیار او قرار خواهد داد تا چهار عنصر باد . آب . خاک و آتش اون رو همراهی بکنن و پیروز و موفق باشه "  

 

این حرفا یادته که ؟ 


ناصر بودن سخته ولی ما قول داده بودیم که باشیم ... 


یادته ؟


پس می تونیم  ...


فقط کافیه یک بار دیگه بگیم بسم الله ... 

 


 

 ** دوست عزیز استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع  می باشد   **    


 

سومین رمضان بدون ناصریا ...

                                   رمضان 1430 و دلتنگی های ما و ناصر 

 

رمضان 1430
 

کسی را نمی یابم تا برایش از غمها و دردهایم بگویم و دلتنگی هایم را تا سحر برایش زمزمه کنم...

     اللهم ادخل علی اهل القبور السرور 



سومین رمضان بدون ناصریا

                          

                          اللهم صل علی محمد و آل محمد و عحل فرحهم 

 


پروردگارا، بهترینِ مونس ام، برای ساکنان قبر ها شادی و سرور آور...

کسی را نمی یابم تا سر بر شانه هایش سر سفره ی افطار بگذارم و لحظه ای هرچند کوتاه از دنیای خاکی با صدای آسمانی اش به اوج پرواز کنم...

بیایید دلهایمان را از کینه و کدورت پاک کنیم مگر نه که ناصر همیشه به دوستی و مرام و معرفت شهره بود؟ 


بیایید دری به پاکی دل و مغفرت گناهان با مهربانی و گذشت و صداقت باز کنیم و برکت این ماه را به هم هدیه دهیم که روزه نه فقط نخوردن و نیاشامیدن است...

در آخر بیایید این سومین بهار قران بدون ناصر، عاشق شویم، عاشق او، عاشقی چون او، عاشقی که گرد شمع جانان پروانه وار سوخت و از روشناییش دلهای همه ی ما را پر نور و گرم و نزدیک کرد.
                                                                                

                                                        به امید آن روز  ...

 


 

 ** دوست عزیز استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع  می باشد   **