هر چه تو را بیاد من بیاورد زیباست ...

این وبلاگ برای زنده نگهداشتن یاد ناصر عبداللهی عزیز و علایق شخصی خودم میباشد ...

هر چه تو را بیاد من بیاورد زیباست ...

این وبلاگ برای زنده نگهداشتن یاد ناصر عبداللهی عزیز و علایق شخصی خودم میباشد ...

عکاس کوچولو ... (۱)

  

در نوروز امسال سفری به بندر عباس داشتم در حین مسیر عکس هایی برای خودم گرفتم که  

 

دوست داشتم توی وبلاگم بزارم و شما هم ببینین  ...    

 

بچه که بودم بهم  می گفتن بزرگ بشی عکاس خوبی می شی ...   

 

حالا نظر شما در مورد عکسام چیه ؟!! 

 

lina1 

 

گل در بیایان  

 

lina2 

 

باغ هلو  

 

lina3 

 

مزار هنرمند عارف و محبوب ناصر عبداللهی   

(یک روز خاص ...)

 

lina4 

 

غروب بندر عباس  

 

lina5 

 

 باغ هلو جاده ساوه  

 

 lina6

 

جشنواره نوروزی در قشم با هنرمندی عمران طاهری  

 

LINA7 

 

نرسیده به حاجی آباد نزدیک بندر عباس  

( این جاده رو خیلی دوست دارم )  

 

 

lina8 

 

درخت نخل و حس غریب همیشگی ...  

 

lina9 

 

آتش و ... 

 


 

 ** دوست عزیز استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع  می باشد   **    

رضا ایرانمنش از ناصر می گوید

به نام خدای عشق هستی ... 

 انگار همین دیروز بود که ناصر از بوی شرجی برایم می گفت، انگار همین دیروز بود که ناصر در حالیکه در بیمارستان بستری بودم، بر بالینم آمد،( با کاست هوای حوا )  

 

               رضا ایرانمنش

 

شب از نیمه گذشته بود، اما وقتی بر بالینم آمد، از آن روی نازنین و بشاشش که پر بود از انرژی، از نوع انرژیهای ماورائی اش نیرو گرفتم و تا پاسی از شب گپ زدیم، انگار همین دیروز بود، در یک سفر هوایی هواپیما دچار افت و خیزهایی شد و ناصر بود که به همه امید می داد و ...  

 بماند. غروب است و دلم سخت گرفته و بوی شرجی جنوب مست خود ساخته ام، دلم می خواهد یک عمر بگویم چرا؟  

 نمیدانم اصلاً ناصر را رفته محسوب نمی کنم، ناصر تا زمین و زمان است زنده و پایدار است و زنگ دلنواز صدایش در گوشم یا فاطمه بنت نبی (س) را می شنود و آرامم می کند چه کسی می گوید تو رفتی، تو خود میدانی و قبلاً هم قراری داشتیم که هر کدام رفت دیگری خود را هر طور شده به او برساند و من در حال تمرینم و هنوز به کمالیکه تو رسیدی نرسیدم، حس غریبی اینرا می گوید و در گوشم زمزمه می کند  

 حال چیست نمی دانم...؟!  

 و اما اُف و صد اُف بر این مرده پرستان زنده کُش، بگذار زبانم در دهان نچرخد و چیزی نگویم و همچنان بغضی در گلویم بماند.  

 ای تنگ نظران بدانید تا زمین و زمان وجود دارد ناصر زنده و صدای گرمش گوشهایتان را می نوازد تا رقص کنان به کمال الهی برسیم.  

 ناصر عزیزم میبینمت، خیلی زود به شرط آنکه قولمان را فراموش نکرده باشی.   

رضا ایرانمنش 

 


  

با تشکر از دکتر حسن زاده   

 ** دوست عزیز استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع  می باشد   **