هر چه تو را بیاد من بیاورد زیباست ...

این وبلاگ برای زنده نگهداشتن یاد ناصر عبداللهی عزیز و علایق شخصی خودم میباشد ...

هر چه تو را بیاد من بیاورد زیباست ...

این وبلاگ برای زنده نگهداشتن یاد ناصر عبداللهی عزیز و علایق شخصی خودم میباشد ...

۱. به حرفم گوش می کنی ؟!

   

تو چقدر عوض شدی ؟! 


آیا تو همونی هستی که بودی ؟؟ 


سلام دوست گلم . خوبی ؟ 


راستش یه کم دلم گرفته و توی این ماه مبارک خیلی فکر می کنم به گذشته ... 


توی این پست می خوام یه کم درد دل کنم باهات . گوش می کنی ؟ 


شاید حرف تو هم باشه . می خوام یه کم سبک شم ... 


بازم چهارشنبه ست و بارون می باره ... 


" پشت این پنجره ها وقتی بارون می باره ... "  


مدتیه که هی یاد سال 85 و اون روز ها و شبهای سخت و سوزناک از دست دادن بهترین عزیزمون می افتم . 

 

مردی که با رفتنش صدها نفر رو دور هم جمع کرد . فرشته هایی از جنس خودش تا در نبودش ماموریتی داشته باشن ... 


آدم هایی با یک حس و حال و یک جنس .   

جنس قلب ناصریا که اگه توی شخصیت تک تکشون می رفتی یه جایی انگار خودمون بودیم .  

 

خیلی چیزها مشترک بود . 


غم و شادی . حرف زدن ها . صداها گاها اشتباه گرفته می شد . تکیه کلام ها . بود ها و نبود ها ...

 


اینها رو الکی نمی گما .  

 

یادته؟ 

 

دوست دارم تو هم یه کم مکث کنی و با من یاد اون روزها بیافتی ... 

 


چقدر می خوندیم : " پا به ناصر به خدا بی طاقتم ..."  

 


چه شب هایی که تا صبح می نشستیم پای نت یا تلفن و با هم از ناصریای عزیز می گفتیم به دور از مکر و ریا های این دوره ی هم سن و سالامون . 


یادته؟ 


با هم می خندیدیم . با هم اشک می ریختیم . با هم می خوندیم . با هم خاطران رو مرور می کردیم . فال ناصر می گرفتیم . گاها تکیه کلام هاشو به کار می بردیم و و و و ... 


از تمام ایران با یک حس مشترک . انگار سالیان سال همدیگه رو می شناختیم . یک اعتماد و علاقه ی بی سابقه ... 


با اون که همه ی ما تا الان عزیز از دست دادیم و لی انگار داغ ناصر یک داغ خاص بود . 

 

 تمام نشدنی ... 


به جرات می تونم بگم که اگه ما ها توی اون دوره همدیگه رو نداشتیم شاید الان جامون توی تیمارستان و کمه کمش داروی آرامبخش استفاده می کردیم توی  خونه هامون .  


بخدا راس می گم آخه توی خونواده هیچکی نمی تونست این حال و هوا رو درک کنه و نمی کردن و نمی تونن درک کنن ... 

از بندر عباس . رشت . تهران .  کرج . اسلام شهر . اصفهان . شیراز . قائمشهر . مشهد . کرمان . قم . تبریز . کرمانشاه . بوشهر. کرمان . یزد .اهواز . قشم . و ... 

 

تمام ایران دور هم جمع بودیم ... 


چه وبلاگ هایی نوشتیم به عشق و کمک هم به یاد ناصریا ... 


چقدر احساسمون قشنگ بود . چه حس پاکی داشتیم اون روزها . با چه اشتیاقی به هم زنگ می زدیم و ساعتها روز و شب حرف می زدیم و آروم می شدیم بدون اینکه احساس کنیم طرف مقابلمون کیه ؟ دختره یا پسر ؟ از چه خانواده ایه ؟ اینکه ناصر تائیدش می کرد برامون کافی بود ...
 

 

بارها شده بود که به تکرار حرف می زدیم اما چون حرف ناصریامون بود متوجه نمی شدیم و چنان با اشتیاق می شنیدیم انگار باره اول یود و  ساعتها می گذشت ... 


یادته ؟ 


اون موقع من و تو و اون ملاک نبود . با حرف زدن دنبالش می گشتیم . می خواستیم پیداش کنیم . 


یادته ؟ 


 

" دنبالت اگردم ای گلم ... دنبالت اگردم " 


اما حالا همه چی عوض شده . آره ... 


ما دیگه اون آدما نیستیم . 


نه برای هم وقت می زاریم و نه ارزش قائلیم . اصلا راحت بگم همدیگه رو نمی شناسیم ! 


الان وقتی شماره ی همدیگه رو می بینیم جواب نمی دیم . میگیم silent بودم . sms هم که جای خود داره ...
 

نمی دونم به قول یکی از بچه ها شاید همه ی ما از حاشیه می ترسیم .  

 

مگه ما همونا نیستیم ؟ 


نه بچه ها اینجور نیست . اون موقع صادق بودیم . ناصریا ما رو دوست داشت . روی افکار و کردار ما تاثیر داشت .  

 

همه می خواستیم مثل اون باشیم ... 


ولی اعتراف کنیم که نبودیم و نشدیم و نمی تونیم باشیم . شاید هم جنبه نداریم . یا شاید ناصریا باهامون قهر کرده ... 

 

" عزیزم تو کجایی ؟ بی چه پیشم نتایی؟!"   

بچه ها ما واقعا همون آدما هستیم ؟؟ 
 

تو رو خدا یه کم فکر کن... 

 

یادته؟  


وقتی یکی سردرد می گرفت چه حسی پیدا می کردی ؟ انگار همه سر درد داشتیم .  


وقتی کسی دلش می گرفت ! اون موقع یا همه دلتنگ بودن یا اینقدر انرژی می ذاشتن تا از اون حس بیای بیرون .  


وقتی شاد بودی همه رو شاد می کردی .  

   

یادته؟ 


یادش بخیر اولین سالگرد ناصریا ... 


چه نذر ها کردیم !چه التماس ها کردیم . چه روزها و شب ها با گریه و ...  

 
 

" یه سال از رفتنت رفت و هنوزم داغ دل تازن ... "   


بعد از یک سال با هم بودن می خواستیم از نزدیک همو ببینیم با کلی هیجان . 


کسانی که عاشقانه و صادقانه ناصریا رو دوست داشتن . مثل من . تو . و به عشق ناصر شدن ... 

 


یادته که ؟! 


ولی الان ...!!! 


البته می دونم مشکلات زیاده . زمونه برگشته . روزگار عجیب و غریب شده . سرنوشت بازی ها می کنه . ولی می تونیم سالی یکبار به حرمت اون روزها و شب ها که به حق بدترین دوران زندگی تک تک ناصریایی ها بود یک تماس یا حتی شده sms حال همدیگه رو بپرسیم . 

 
مگه اونا یکی دیگه بودن؟ یا ما یکی دیگه شدیم ؟ 


ما همو ناییم به خدا ! پس باشیم ... 


دروغ و حسرت و ریا و حسادت و پنهان کاری ها رو کنار بزاریم و صداقت پیشه کنیم . 


قلبمون باز برای هم بتپه . با غم هم غمگین و تو شادی هم سهیم باشیم . 


توی این 2 سال و اندی خیلی اتفاق ها افتاد...


چند تامون ازدواج کردن  ( مبارکه . انشاالله خوشبخت بشین و رضایت داشته باشین از زندگیتون )  


چند تا بچه دار شدن  ( مبارکه . انشالله فرزند صالح تربیت کنین )  


چند تا دانشگاه قبول شده  ( مبارکه . موفق باشین ) 


چند تا درسشوت تموم شد و فارغ التحصیل شدن  ( مبارکه . انشاالله مدارج بالاتر )  


چند تا سر کار رفتن  ( مبارکه . خدا رو شکر )   

 

چند تا سربازی رفتن ( خدا پشت و پناهشون باشه )


چند تا عزیزامون رو از دست دادیم ( خدا رحمت کنه و صبر عنایت کنه )  


و همه مون روزهای سختی رو هم گذروندیم به نحوی و یه زمانهایی افسرده بودیم ... 


بچه ها . دوستای گلم . همه ی اینها رو مرور کردم . نه اینکه کسی رو متهم کنم . فقط دوست داشتم یه کم درد دل کنم شاید تو هم دوست داشته باشی مرور گذشته رو ... 

 

" بروید ای دلتان نیمه که در شیوه ی ما   

مرد با هر چه ستم هر چه بلا می ماند " 

 


عزیزان حالا ما عوض نشدیم توی این مدت ؟! 


همه ی ما می خواستیم ناصر باشیم  نه اینکه ناصر عبداللهی بلکه ناصر... 

 

"دوست دارم معنای ناصر رو از دید ناصریای عزیز یه دفعه دیگه با هم مرور کنیم : 

معنی ناصر رو که می دونید یعنی چی ؟ یعنی یاور . یاری رسان . 
 

کسی که می خواد ناصر باشه باید که اول خودش رو بسازه و الی نمی تونه حتی به خودش هم کمک کنه .  


اول باید خودش رو شناخته باشه در محضر حضرت حق ... 


بفهمه کیه ؟ چیه ؟ برای چی اومده روی این زمین !! 


بعد اینو بدونه که کسی که می خواد یاوری بکنه توی این عصر کار سختیه .  


اگر روزی انسانی ناصر بود و موفق شد حب دنیا . جاه . مقام . منزلت . همه رو از دل بشوره .  

 

آرزو های دور و دراز رو از قلبش پاک بکنه باید به خدا توکل بکنه .  

 

اون زمان خداوند لحظه هایی رو در اختیار او قرار خواهد داد تا چهار عنصر باد . آب . خاک و آتش اون رو همراهی بکنن و پیروز و موفق باشه "  

 

این حرفا یادته که ؟ 


ناصر بودن سخته ولی ما قول داده بودیم که باشیم ... 


یادته ؟


پس می تونیم  ...


فقط کافیه یک بار دیگه بگیم بسم الله ... 

 


 

 ** دوست عزیز استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع  می باشد   **    


 

نظرات 49 + ارسال نظر
قاسم رایانه 5 شهریور 1388 ساعت 01:22 http://sookhteh.blogsky.com

بر نیاید این ۲ کار از این ۲فرد
مردی زنامردو نامردی ز مرد

مطلب عمیقی بود

... 5 شهریور 1388 ساعت 01:41

کاش بشه ...

علی 5 شهریور 1388 ساعت 12:38 http://pianocafe.wordpress.com

سلام.
اگه یادت باشه همون موقع ها هم می گفتم که دوستان بعد از چند مدت همه چیز را فراموش می کنند و همان می شوند که بودند چرا که این ناصر بودن و این غم رو می دونستند ولی کاملا نفهمیده بودند و امروز که ...

بله. من هم مرور می کنم بعضی از آن روزها از آن سالها را و می بینم امروز اپسیلونی به آن روز شباهت نداره..

آرهُ ناصر شدن سخت بود. ناصر موندن سخت تر.. اما حالا باید گفت ناصر شدن چقدر سخته و دست نیافتنی..

ممنون که دغدغه ی این روزهای ما رو تو مطرح کردی

موفق.زیر سایه ایران. علی

ناصر موندن سخت تر...

مهدی 6 شهریور 1388 ساعت 02:08 http://nasseriaye-bandar.blogfa.com/


سلام
دیشب که خوندم حالم خیلی بد شد ٬‌ نتونستم نطر بدم
الان ومدم
خیلس منو توی فکر برد حرفات یا همون درد و دل هات ٬ واسم سخته که قبول کنم که واقعا ما اینجوری شدیم
بیشتر از اینکه فکر کنم که از هم فاصله گرفتیم فکر میکنم اینطوری نشده ٬ نه به عنوان اینکه حرفاتو نقض کنم
شابدم اگه اینطوری شدیم ٬ مصلحته ٬ والا ناصر نمیخواد فاصله بین دوستدارانش بیفته
موفق باشی

nazliy 7 شهریور 1388 ساعت 00:22

salam
khaste nabashi azizam
yade sale aval be kheir
ba ham
toye ghatar
omidvaram hame ba ham betonim emsal sare sale naseria dar kenare ham bashim

سلام
ممنون از دعوتت
خدا رحمتش کنه

هیچ کس فکر نمی کرد
یه روزی دلش رو به دریا بزنه بره . . .


یا حق

زنده ها خیلی براش کهنه بودن ...

نیلوفر 7 شهریور 1388 ساعت 09:56 http://nasseria.blogfa.com

سلام دوست عزیز
مطالبت بسیار زیبا بود و به دل مینشست چون از اعماق دل برخاسته بود
اما.....
یه نکته مهم هست که باید فراموش نکنیم و اونم اینه که ناصر در بودنش آرزو داشت با ترانه های معنوی و صحبتهاش مردم رو به سوی حق سوق بده و راهنماییشون کنه اما عمر کفاف نداد و چون محبوب خدا بود این اجازه بهش داده شد که روحاً دانش آموزایی رو انتخاب کنه و به اذن خدا به اونها کمک کنه تا در مدرسه عشق ناصر بشن و ناصر زندگی کنن گرچه به فرمایش خودش سخته اما ما سال اول همه دانش اموزان کلاس اول او بودیم و طبعیه که سر کلاس اول همه باهم بودیم و بعداز اون همه که توی این کلاس قبول نشدن یه عده به درجه بالاتررسیدن یکی هم مثل منه نوعی هنوز سرکلاس اول گیرن
پس عزیزم همه میدونیم که معلم کلاس اول درس معرفت ما ناصر بود و ضمن اینکه هیچ وقت آدم معلم کلاس اولشو فراموش نمیکنه و یادشو زنده نگه میداره نباید انتظار داشته باشه همه هملاسی ها یکجا باهم بالا برن و حتی توی یک مدرسه بمونن یکی مدرسه شو عوض کرده یکی هنوز توی کلاس اول ناصر داره باهاش کل کل میکنه یکی توی همون مدرسه مونده و یواشکی به معلمش سر میزنه خلاصه که اگه ما ناصرو معلم خودمون ببینیم میفهمیم که او راه رفتن و طی طریق رو به ما یاد داد و بالاخره برای اینکه روی پای خودمون بیاستیم دست مارو رها خواهد کرد و مارو به سوی استقلال سوق خواهد داد گر چه هنوز خیلی با معرفته که اونم شاگرداشو فراموش نمیکنه و بهشون هنوزم سر میزنه همچو شمس تبریزی که در کتاب خط سوم میفرماید من به شاگردانم در سالیان اول لطف و ملاطفت داشتم اما بعد از چند مرحله با انها تندی میکردم که روی پای خود بایستند و وابستگی را رها کنند و این است حکمت پراکندگی ما و ما هنوز هم همدیگه رو دوست داریم و هیچ وقت از یادمون نخواهد رفت که چه بودیم در کلاس اول با هم چه حالی میکردیم اگه میگید نه کاری نداره از مینای عزیز میخواهیم یه جلسه دیگه توی نت بذاره و دوباره دور هم جمع شیم بیبینید چقدر هنوز همدیگه رو دوست داریم و به هم عشق میورزیم فقط تجمعمون توی یک کلاس کمتر شده
ببخشید پرحرفی کردم لازم بود اینا رو بگم
ناصر و خدای ناصر از ما راضی باشه و انشالله بتونیم در اعمال و رفتارمون اونهارو راضی کنیم
حرفای شما از دلتنگیه اون سال اول؛ معلم کلاس اول و دانش اموزای اون کلاس بود که اینم طبیعیه همه ما گاهی اینطوری میشیم
زنده باد ناصر و ناصریا
ما همیشه دلامون پیش همدیگه است حتی گه هم فیزیکی در ارتباط نباشیم
یاعلی

سلام
نیلوفر جان بیشتر دلتنگ شدم با حرفای قشنگت ...

نیلوفر 7 شهریور 1388 ساعت 10:06 http://nasseria.blogfa.com

در ضمن عزیزم اینم فراموش نکنم و خدمتت عرض کنم که :
هر که را اسرار حق اموختند
مهر کردندو دهانش دوختند
ما در مراحل بعدی طعم تنهایی بیشتری را باید بچشیم چون وقی با خدا ارتباط مسقیم برقرار میکنی همون چیزی که ناصر خواست یاد بده محبوب او میشی و طبیعیه که دوست داری با خودش خلوت کنی و تنهاتر بشی من که هنوز به این مرحله نرسیدم اما اگه شما احساس تنهایی کردی پس به اون درجه رسیدی و استفاده ببر حیفه ها ....
یاعلی

مرسی عزیزم ...
شما خودت خیلی بهتر از منی ...
امیدوارم قابل باشم ...

شقایق 7 شهریور 1388 ساعت 10:43 http://nait.parsiblog.com

سلام گلم
بی تو ای بود و نبودم عمر یک لحظه بسه
پهنه ی وسیع عالم بی تو بی مه قفسه
عزیزم هنوز هم صدای بی همتاش در خانه من طنین انداز
هنوز هم من شبهای جمعه براش فاتح می فرستم و اشک می ریزم
هنوز عکسش روی گوشی موبایلم هست
بهم می گن مرده پرست
ولی میدانم مطمنا تا اخر عمرم اینگونه خواهم بود
هنوز اهنگ هاش از صدای ضبط ماشین به جای این اهنگهای رب پخش می شه

اون با من بوده هست و خواهد بود گلم دل من و تو یکی فقط دور از هم هستیم
با هم عزادارشیم و با هم براش می سوزیم ولی چه فاید اخر معلوم نشد چرا رفت و کی باعث شد بشگند دستی که به نا حق او را شکست

سلام...
روحش شاد و یادش گرامی ...

غزل 8 شهریور 1388 ساعت 00:48 http://hapooch-ghazal.blogfa.com

لینا...چقدر دلت مثه من گرفته....
گریه مو درآوردی....
منم ناراحتم....خیلی....
دل منم گرفته...خیلی....
خیلی...خیلی...خیلی....خیلییییییی
به خدا خیلی.......
ولی توی وبم هیچی نمیگم....
چون جایی واسه شادبودن.......
آره
من یکی که وقتی خبر مرگ اون خدابیامرز بهم رسید گفتم لیدا از دس رفت.....
ولی من الان دل تنگیتو کاملا درک میکنم....مثه بقیه اعضای خونواده هم نمیگم اون غریبه س...تو به غریبه دل دادیو خونواده رو ول کردی....اونا از عشق مقدس من و تو هیچی نمیفهمن...اونا کلا از عشق هیچی نمیفهمن...میدونی کیا رو میگم دیگه؟!!!
دلم تنگ شده...به قول نیکلاس!!!: بسی زیادددد
....بیا پیشم...هرچند که آپم زیاد با آپات جور در نمیاد....ولی تو بیا حالا...
چون درکم میکنی...قربون دل تنگ جفتمون...
فعلا...

میدونم عزیز دل ...

بلال 8 شهریور 1388 ساعت 02:53

ما بندرعباسیها از اینکه این بازار اینترنتی و آتش بیار معرکه شدنها تمام شد بسیار خوشحالیم و امیدواریم که دیگر قصد چنین معرکه هایی نکنید که نه خودتان را لطیفه محافل ما و نه روح مرحوم را بیش از این شرمنده کنید . واقعیت این است که ناصر عبداللهی تمام شد بسیار تلخ هم تمام شد قبل از او منصفی هم تمام شد نصرک تمام شد و مهمتر از همه اینکه به عنوان یک خواننده کشوری ناصر مثل خیلیهای دیگر تمام و ماندگار شد . بازار گرم محافل ناصریایی زودتر از پیش بینیها کساد و همانهایی همانهایی که زمانی داعیه تیم و کار گروهی به نام ناصر و سود خود داشتند به جان یکدیگر افتادند تا رسوا شود هر آنکه در او غش باشد کسانی از تنگ شدن حلقه ها اینجا صحبت میکنند که خود حلقه گسسته تمام زنجیرها هستند و با این جماعت این ره رفتن نه به ترکستان که به قبرستان است . دست از سر این بنده ی مرحوم بردارید .

مهدی 8 شهریور 1388 ساعت 04:11 http://nasseriaye-bandar.blogfa.com

سلام
در جواب به بلال
شما تا الان کجا بودید که الان دایه دلسوز تر از مادر شدید
اره ناصر تمام شد
اما برای ادمهای ظاهر بینی مثل شما ها ٬‌ بندریهای به ظاهر ......... ناصر برای شماها تمام شد چون لیاقتشو نداشتید ٬ شماها فقط صفت بندر عباسی بودن رو دارید یدک میکشید ٬ شماهایی که انسانیت رو در جسم جستجو میکنید .
برای ما ناصر تمام شدنی نیست ٬ هیجوقت تمام نمیشه ٬ چون روحش الان با ماست ٬‌روحش آزاده آزاده
من تو نظر قبلیم گفتم فکر نمیکنم اینطوری که لیدا میگه شده باشه ٬‌الان میگم اصلا اینطوری نیست ٬ چون دلایلی دارم
خودمو مثال میزنم
صمیمیتی که خودم با این بچه ها داشتم نسبت به سال پبش صد برابر شده ٬ حتی رابطه شخص من با یکی از اعضا کوچکترین تفاوتی با رابطه مادر و فرزندی نداره ٬ کو چکترین تفاوت ٬ در صورتی که سال پیش من حتی شماره او رو هم نداشتم.
واقعا براتون متاسفم که دارید از آب گلالود ماهی میگیرید
هر روز صمیمیت و دوستی بین ما بیشتر از دیروز میشه ٬ به کوری چشم حسودان و بخیلان

سلام
لطفا به همدیگه توهین نکنین ...
هر کسی نظر شخصی شو میگه...

سلام
ادامه بدید..یاعلی...
یادته؟

غزل 8 شهریور 1388 ساعت 13:30 http://ghazal-e-deltang.blogfa.com

بیا وب جدیدم دخترخاله!
کاملا محیطش با اون یکی فرق داره......

مبارکه

الهه 8 شهریور 1388 ساعت 13:46

سلام
لیدا جان این خانم سپیده اصلا تو رو میشناسه؟

علی 8 شهریور 1388 ساعت 14:08 http://pianocafe.wordpress.com

سلام.
نمی دونم باید اینجا جوب شما رو بدم سپیده یا نه، نمی دونم که اصلا آیا لیدا تایید می کنه این نظر رو ولی من نظرم رو می دهم تا حداقل به دوستان خودم اندرزی داده باشم.

نمی دونم چی تو رو سپیده به اینجا رسونده که با همه ی دوستان گذشته ی خود به مشکل خورده ای.. ولی سپیده بیا رو راست باشیم چه کس یا کسانی وقتی دلتنگ ناصریا را راه انداختی مشوق تو بودند؟
تو را امیدوار کردند و چه کسانی روز ها و شب های سخت و گَس مزه ی 85 و 86 را با تو گذراندند؟ حالا چه شده که همه ی آنها بد شده اند و ریا کار و ...؟
یه جور دیگه این مسئله رو مطرح کنم.. چرا با این حرف ها آب به آسیاب دشمنان ناصر می ریزی و چرا امروز و پس از آن گرد و خاک عظیمی که به پا کردی چند مدت قبل با لیدا هم به مشکل خورده ای؟ آیا هیچ کس صادق نیست جز تو؟ که همه با تو به مشکل خورده اند؟ من در مورد قبل درگیری بین شما ناصریایی ها کمی دخول کردم(هم در بلاگ خودت، هم بلاگ ناصریا) ولی به دلیل عدم شناختم از آن بنده خدا شاید نتوانستم حق را کامل به او بدهم و به تو هم کمی حق می دادم، ولی این بار در مورد لیدا کاملا اون رو می شناسم و می دونم چه اخلاق و خصوصیاتی دارد به همین دلیل این کامنت تو را(یا درد دل؟) حسد و بخل و تخریب می بینم در صورتی که متنی که رویش کامنت گذاشته ای عینا مخالف این موضوع است و به حلم و بردباری یکدیگر دعوت می کند.
جوری حرف می زنی سپیده که انگار برخی چیزها عقده شده برات و این هفته ها و روزها داره عقده گشایی می کنی... واقعا این چه معنی داره که تو دیگران رو به عدم صداقت متهم کنی؟ تو خدا هستی یا دستگاه دروغ سنج که به این راحتی با زبان روزه تهمت و افترا می زنی؟ این جور نثر ها به قول دوستان مطبوعاتی به قصد تشویش اذهان عمومی و مطرح کردن و کنون توجه قرار دادن خود توسط نویسنده مطرح می شود..
به چند نکته توجه کن:
1- هیچ ایرادی ندارد که یک شخص یک هنرمند را متعلق به خود بداند و این ضرب المثل معروف که هنرمند متعلق به مردم است شاید از همین جا می آید.. تو می توانی ناصر را مال خود بدانی لیدا مینا و ... هم چون ناصر برای همه است پس این گفته متضاد با گفته های دیگر نیست که به عنوان عدم صداقت مطرح کرده ای و در سایست به آن گریز به جلو می گویند..
2- لیدا را اگر از قبل از فوت ناصر می شناختی می دانستی که کوچکترین تعریفی از رابطه ی خانوادگی با او برای هیچ کس نمی کرد و حتی در هیچ بلاگی این را عنوان نمی کرد و من هم که بلاگ های او را مرتب نگاه می کنم ندیده ام که حتی یک بار از آن تعریفی در پستی بکند.
در آخر سپیده ی عزیز کاش می دانستی دوستی گوهری است که بخل و حسد و تنگ نظری تنها تبری است که ریشه اش را می زند و تو مدتهاست گرفتار این بیماری شده ای..
ماه رمضان است و مومنی که سه روز با مومن دیگر قهر باشد مومن نیست و اگر یک لحظه کینه ی کسی را مومن به دل راه دهد به تعداد ثانیه هایش او خارج از دین است.
برایت آرزوی سعه صدر و دل دریایی ناصر رو می کنم.
لیدا شما هم سعه صدر داشته باش و به دنبال احیای دوستی ها باش و دلخور نشو و به حساب آنچه در این نوشتار گفتم بگذار سخنان سپیده را. نگذار این گناره گیری ات باعث شه که بعضی از دوستان فکری خلاف آنچه در دل توست کند.. که رسوا شود هر آنکه در او غش بود.
موفق.زیر سایه ایران. علی

ممنون از نظر شما
من دیگه جواب هیچ کس رو نمیدم و سکوت می کنم ...

فروزان 8 شهریور 1388 ساعت 15:02

سلام عزیزم
خوبی بازم مثل همیشه گل کاشتی برات دعا میکنم موفق باشی یاعلی
خیلی زیبا بود
از عکس هم استفاده کن

ممنون ...

سالهل کارم گوش دادن بودنه...ساخته شدم برای گوش کردن.

جاوید ناصریا 8 شهریور 1388 ساعت 23:27 http://ghazal_1323@yahoo.com

با سلام میشه شما که با خوانواده ناصریا رابطه دارید مصاحبه کنید و عکس دسته جمعی ناصریا با اهل خانه اگر دارید بدهید
خیلی دوست دارم
منتظرم با تشکر

زهرا 9 شهریور 1388 ساعت 01:57 http://taninrb@yahoo.com

از تمام ایران با یک حس مشترک . انگار سالیان سال همدیگه رو می شناختیم . یک اعتماد و علاقه ی بی سابقه ...



لیدای عزیزم خیلی درست و قشنگ گفتی

نیلوفر 9 شهریور 1388 ساعت 10:27 http://nasseria.blogfa.com

دوستان ناصریایی سلام
در کانون یک خانواده منسجم هم اختلاف نظر و سوءتفاهم پیش میاد اما این خیلی بده که بحث خانوادگی و خصوصی خودمون رو به بیرون ببریم و شکافهای موقتی رو به بیرون درز بدیم واقعا یک ناصریایی واقعی دنبال ضعف دیگران نیست و باید فقط عاشق باشه و مهربان و اگه با کسی یا کسانی دچار مشکل شد باید ضمن اینکه اونا رو دوست داشته باشه و مخلوق خدا بدونه فقط به آرومی و بدون اینکه اونها برنجند ازشون فاصله بگیره
بچه ها !
بعنوان یک ناصریایی که میدونم حداقل از نظر سنی از شما تجربه بیشتری دارم میخوام که به هیچ عنوان مسائل خصوصی خودتون رو به بیرون درز ندید که خدای ناکرده باعث سوءاستفاده بشه و اگه ناصری هستید بدونید که اگر ناصر الان خودش شاهد این حرکات بود بشدت ازتون میرنجید
درضمن لیدای عزیز
شما هم نباید کامنتهایی که باعث سوءاستفاده و ایجاد ذهنیت در دیگران میشه رو تایید کنی ما یک محور اصلی بنام ناصر داریم که عامل اشتراک ماست که باید اونو حفظ کنیم
همیشه دوست نداشته باشیم که همه حرفای مارو تایید کنن اگه گاهی با مخالفت روبرو میشیم اونا رو با دل وجون بشنویم و گاهی هم سکوت کنیم
چه اشکالی داره جدا چه اشکالی داره
مگه قراره حقی از کسی ضایع بشه ؟
حق رو در مسائل اعتقادی خدا به انسان میده نه کسی به کس دیگر پس خواهشا همدیگه رو دوست داشته باشیم و به هم بخاطر اعتقادمون و ناصرمون احترام بذاریم
ناصر انسان قافلن رو برای همین روزا خونده ها !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خوب خیلی حرف زدم ولی دیگه وقتتون رو نمیگیرم و اگه حرفها بوی دلخوری ناخشنودی عدم دوستی و محبت رو بده میفهمم که دیگه داریم از مسیر اصلی به جاده خاکی میزنیم و حرفی برای گفتن نخواهم داشت ....
اینو هم بگم اگه کسی بعد از هجرت ناصر باهاش آشنا شد این اصلا اشکالی نداره چون حتما روحا اونو دریافت کرده و این جای افتخاره و اشکال نیست عزیز...
اونهایی که باید قدر استادو بدونن و باهم متحد باشن و همه رو دوست داشته باشن دارن اینکارو انجام میدن و خوش بحال اونهایی که در مدرسه ای که قبلا گفتم جز عشق و دوستی چیزی رو یاد نگرفتن اما همه ما گاهی دچار وسوسه و شک و تردید و ... میشیم و این طبیعت انسانه و میتونیم دوباره اصلاحش کنیم ..کاری که من بارها و بارها انجام دادم و از خدا طلب مغفرت کردم و دوباره به راهم ادامه دادم
باهمه این حرفا دوستتون دارم و امیدوارم که موفق باشید

یا علی

سلام...
ممنون از راهنماییتون ...
اگه نظر ها رو تایید کردم به خاطر این بود که نگن فقط تعریف ها رو تایید می کنی !!!
خدا همه رو به راه راست هدایت کنه

یه دوست 9 شهریور 1388 ساعت 12:12

با نظر مهدی عزیز موافقم! صمیمیت ما هر روز داره بیشتر میشه! و امیدوارم این دوستی ها همیشگی باشه.

بهداد 9 شهریور 1388 ساعت 17:51 http://behdad0160@yahoo.com

سلام دوستان

خواستم بگم ما همه باید راه ناصر عزیز رو با جدیت کامل ادامه بدیم
نباید بین خودمون تفرقه بندازیم
ناصر یه هذف بزرگ داشت ما نباید اینو فراموش کنیم
اگر ما همه با هم متحد و یک صدا باشیم و برای تحقق هدق ناصر عزیز تلاش کنیم حتما باعث شادی روح ناصر عزیز میشیم

پس دوباره مثل قبل و بلکه بهتر از قبل برای تحقق هدف ناصر عزیز تلاش کنیم

خدا با ماست

یا علی
جاوید ناصریا...

بلال 11 شهریور 1388 ساعت 02:52

خدا رو شکر که شخصیت واقعی شما اینجا هم در حال رو شدن است و اگر لازم باشد خودم در آینده این کار را خواهم کرد . من مثل شما به کسی اینجا توهین نمی کنم اما شما هم وکیل و وصی مرحوم عبداللهی نیستید و نخواهید بود آوازه شما به گوش هر بندرعباسی ناصر دوستی تا حالا دیگر رسیده ُ راستی قبل از مرگ ناصر شما کجا بودید که خیال می کنید الان کاره ای شده اید ؟ الان هم هیچکاره هستید و دچار توهم در تار عنکبوتیتان در توهم بمانید تا ابد . . .

ویدا 11 شهریور 1388 ساعت 13:49 http://baro0n.blogsky.com/

سلام...

با خوندن متنت خیلی دلم گرفت. رفتم تو حال و هوای همون روزها.یادش به خیر. چه روزها و چه شبهایی که تا خود صبح با هم حرف میزدیم و از خاطراتمون میگفتیم . خاطرات تلخ و شیرین ناصریمون. آروم صحبت میکردیم که یه وقت بقیه از خواب بیدار نشن و بهمون خرده بگیرن که چرا نخوابیدیم! و چه روزهای تلخی که اگه در کنار هم نبودیم واقعا معلوم نبود که چی به سر تک به تکمون میومد. روزهای تلخی که در کنار هم به خاطرات شیرین تبدیلش کردیم.

فال ناصر رو هیچ وقت فراموش نمیکنم! نیت می کردیم و رندوم یکی از شعرهای ناصر رو باز می کردیم... والحق که ناصر هم همیشه درست جوابمون رو میداد! یادته؟!

تکه کلام هامون که دیگه همگانی شده بود! از مداحی بگیررر تا خط و... کسی هم از حرفامون سر در نمی آورد! از بس تکه کلام هامون خاص خودمون بود!

با چه عشقی لحظه شماری می کردیم که همدیگه رو ببینیم. شمال، جنوب، تهران، توی مترو، خیابون، رستوران، پارک... مکانش مهم نبود، مهم دیدنه بود! پله های مترو رو یادته که از ذوق دیدن تو... یا کنسرت پارک ملت که از خاطرات فراموش نشدنیمونه. همه و همه فقط به خاطر یه حس مشترک به وجود اومده بود. حسی که فقط تو وجود دوستای ناصریمون می تونستیم پیداش کنیم. همه یه درد مشترک داشتیم. چه روزهایی بود...

همه چیزمووون مثل هم شده بود! همه چی! حتی مریض شدنامون!!! یادته؟؟! تا جایی که به هم میگفتیم همزاد! چقدر دلم واسه اون روزها تنگ شده.عشق ها، صداقت ها، یکی بودن ها، احساسات پاکمون، دوست داشتن های واقعیمون...

آره لیدا جان حق با توست. ولی همه ما یه جورایی عوض شدیم. همه... شاید انتظارات دیگه ای از هم داشتیم و حالا می بینیم که توقعات بیجایی داشتیم. نمی دونم چی شد. واقعا هنوزم نمیدونم!

ولی بازم دیر نشده. بیاین دوباره از اول شروع کنیم. انگار این دوری ها اصلا ایجاد نشده. به خدا من هنوز هم همون ویدای قبلم. لیدا، مینا، سپیده، خاطره، مرتضی، مهدی، هومن، الهام، نازلی و ... همه همون نفرات قبل هستیم! پس چرا این قدر از هم دور شدیم؟ مگه ما جونمون واسه هم در نمیرفت؟!

آره، ناصر شدن ، ناصر بودن و از همه مهم تر ناصر موووندن خیلی سخته! خیلی! ولی ما می تونیم. ان شاالله...

احساس می کنم با این دوری ها از ناصر عزیزمون هم دور افتادیم! پس ناصر عزیزم به قول خودت:

دل اگه خونه غم شد من اگه پریشونم
تا ابد من به یاد عشقت ترانه می خونم
من پر حس نیازم تو نجیب و بی همتا
دیگه از اون نگاه پاکت جدا نمی مونم

سلام...
ممنون ویدا جان
خوشحالم که جنبه ی خوندن و جرات نوشتن پیدا کردی...(چون خیلی ها نداشتن)

غزاله 11 شهریور 1388 ساعت 21:33

سلام
لیدا جان اینجا چه خبره؟
خانمی تو باید پیش خدا رو سفید باشی حرف مردم رو ولش کن ...
خدا سپیده رو رو سیاه کرده و می کنه !!!!

ویدا 12 شهریور 1388 ساعت 09:02

غزاله جان این حرفو نزن. مگه میدون جنگه که کسی رو سفید یا رو سیاه در بیاد؟؟!
ما همه با هم دوستیم. به قول لیدا ناصر بودن سخته ولی ما قول داده بودیم که باشیم...
پس: فقط یه بسم الله...

تنها 12 شهریور 1388 ساعت 11:45 http://www.shabnamrasekhi@yahoo.com

سلام بی معرفت یادی از من نمیکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اما من همیشه به یادتم شبی

غزل 13 شهریور 1388 ساعت 15:03 http://hapooch-ghazal.blogfa.com

آپم جیگر

تنها 14 شهریور 1388 ساعت 10:20 http://www.shabnamrasekhi@yahoo.com4592

خوبه!!!!! جواب همه رو دادی الا من؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام
مگه سوالی پرسیدی؟؟؟؟؟

نیلوفر 14 شهریور 1388 ساعت 14:13 http://nasseria.blogfa.com

یاعلی چه خبره اومدیم سری بزنیم دیدیم کلستان شده !!!!!!!!!
لیدای عزیز
من هیچ چی نمیدونم فقط اینو خطاب به افرادی که از آب گل آلود ماهی میگیرن عرض کنم که زمانی که مادر گرامی شما در بستر بیماری بسر میبردن همین سپیده و بقیه بچه ها با هم تماس میگرفتند و به هم میگفتن که بیائین از صمیم قلب برای مامان لیدا دعا کنین پس نمیتونن دوست بدخواهی باشن و اینو فقط برای آدمهایی گفتم که توی شکافهای بین دوستان دنبال سوءاستفاده میگردن دوستان عزیز اینها همه با هم دوستن اگه گاهی از سر جوونی لوس بازی درمیارن مارو فیلم کردن شما لااقل خودتونو اذیت نکنین بچه های ناصری کلا خوش قلبن و اگه گوشت همدیگه رو بخورن استخون همو دور نمیریزن
لیدا جان انشالله خداوند به شما و مادر و خانواده محترم توفیق و سلامتی روز افزون عنایت کنه
یا علی
ختم کلام

تنها 14 شهریور 1388 ساعت 15:13 http://www.shabnamrasekhi@yahoo.com4592

سلام هنوز نشناختی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/

مگه میشه نشناسم آخه!!!!!!

بیا دیهههههههههههههه

مهدی 16 شهریور 1388 ساعت 19:58 http://mehdivahdani.blogfa.com

سلام.خوبین؟
مرسی که سر زدین

مهدی 16 شهریور 1388 ساعت 20:00 http://www.mehdivahdani.blogfa.com

بازم سلام
من اومدم
با آهنگ برای ناصریا که ساخته ی خودمه
حتما بیا

مهدی 16 شهریور 1388 ساعت 20:02 http://www.mehdivahdani.blogfa.com

راستی خوشحال میشم وبلاگ من رو با وب خودتون پیوند بزنید
منم با اجازتون این کار رو میکنم !

سلام آقای وحدانی
شما 2 سال پیش لینک شدین ...

سلام ...

آشنایی با نفرات اعزامی به مسابقات کاراته بین المللی بلاروس

حتما به ما سر بزنید....

[ بدون نام ] 18 شهریور 1388 ساعت 10:19

http://www.jamejamonline.ir/newstext.aspx?newsnum=100916859425

در چند ماه گذشته شما مدعی بوده‌اید مالکیت مادی و معنوی اثر پرواز 655 IR تحریف شده است. این تحریف چگونه صورت گرفته است؟

در اسفندماه سال گذشته لوح فشرده‌ای به دستم رسید که مرا شگفت‌زده کرد. شیوه طراحی چندرسانه‌ای آن‌ به‌گونه‌ای بود که بیننده تصور می‌کرد اداره حفظ ارزش‌ها و نشر دفاع مقدس و انجمن هنرهای تجسمی هرمزگان، مولد اصلی آن هستند. در لایه‌ای کمرنگ‌تر نام نگارخانه من به غلط قید شده بود. در حالی که به عنوان طراح جشنواره و اثر اعلام می‌کنم این 2 نهاد هیچ نقشی در شکل‌گیری این اثر نداشته‌اند. همراهان من که این اثر را شکل دادند همه به اتفاق طی نامه‌ای این موضوع را گواهی کردند.

بله این یک واقعیت است که در ایران چیزی به عنوان کپی‌رایت هنری هنوز جا نیفتاده است. دلسرد نمی‌شوید از این‌که کارتان به نام دیگری ثبت شود؟

نسبت به جوان‌هایی که به من مراجعه می‌کنند و می‌خواهند در برنامه‌های من شرکت کنند سختگیر شده‌ام. در مقایسه با سال‌های قبل که پیرو هر تماس تلفنی به گوشه و کنار ایران سفر می‌کردم، حالا با شرایط می‌پذیرم. براحتی هر کسی را به داخل باغم راه نمی‌دهم. با یکی از دوستان که در اداره ارشاد درددل می‌کردم به من گفت استادت مرحوم استاد حمیدی گفته بود: «من حرف مفت زیاد می‌زنم، اما مفتی حرف نمی‌زنم.» حالا که به گذشته نگاه می‌کنم می‌بینم حرف مفتی زیاد زده‌ام.

سلام تبادل لینک می کنی؟
موفق باشی

سلام لیدا جون خوبی؟
تیدا جون مگه میشه اون روزها رو از یاد ببریم.اون روزها مثل یه بغض سنگین توی گلومون مونده وهر چند وقت سر باز می کنه
تا همیشه یاد ناصر نام ناصر و خاطراتش به یادمون میمونه خدا شاهده که ذره ذره آب میشیم اما چاره ای نداریم اونوقت بهمون میگن کاسه داغتر از آش خدای ناصر خودش خوب میدونه و از قلب هر کسی آگاهه همین کافیه.
به حرمت این شبها خداوند او را با امیر المومنین محشور و همنشین نماید .

مهدی 20 شهریور 1388 ساعت 04:54 http://nasseriaye-bandar.blogfa.com


سلام

سالروز شهادت مولا علی ( ع ) را خدمت تمامی شیعیان

جهان تسلیت عرض میکنم

به همین مناسبت به روزم

یا علی

دختری از جنوب 23 شهریور 1388 ساعت 16:14 http://kaleng.mihanblog.com

سلام!
آدرس جدید ما:
www.dirya.net
منتظر حضور سبز شما عزیزان هستیم!!!

ویدا 26 شهریور 1388 ساعت 11:57 http://baro0n.blogsky.com

سلام
با مصاحبه ای از عمران طاهری به روزم...
http://baro0n.blogsky.com

پویا 3 مهر 1388 ساعت 01:39 http://pouasamimi@yahoo.com

یک شخصیت فرا ازاین دنیا کسی که عشقش به خداو پیامبرش بود کسی بود که در شعر هایش حرف حق رو میزد و من میدونم خیلی به خدا نزدیک شد و دیگر جای خود را در این دنیا نمیدید و رفت. و تا قبل از آن نمیدونستم که آیا همچین خواننده ای یا انسانی که اون دنیا را حس کرده و بیتابی می کرد برای رسیدن به حقیقتی در آنجا که ما هنوز نمیدانیم و به آن مقام الهی نرسیدیم و آن کسی نبود جز ( ناصر عبداللهی) او یک فرشته ای بود که با صحبت هایش برای ما پیغامی داشت از طرف خداوند این که می خواست ما اون پیام الهی که به او وحی شد بشنویم ولی عمری دیگر از او نماند و رفتُُُُ البته اینها تقدیری است از جانب خداوند و انسان باید خیلی بالغ و عاقل باشد تا بتواند این راز ها را بفهمد مثل ناصر عبداللهی.

با سلام

با کسب اجازه یکی از عکسهای وبلاگتون رو واسه ی قسمتی از سایتم برداشتم . عکس عمران طاهری
هر چند که سایت ما هم در راستای پایداری از موسقی و فرهنگ هرمزگان بنا شده و این که یک دوست قدیمی نیز هستیم>> .(هیچ کسی بندریو هیچ جا بندر نابو ) .امیدوارم با این کار موافق باشین . ممنون .

راستی سایتی که امزدن مطلق به تمام همشهریون محترمن .خوشحال ابیم یکی از اعضای هرمزگانی سایت دیریا دات نت بشین .

ممنونم
مدیریت دیریا دات نت

آپ آآآآآآآآآآآخر!
بیااااااا

وبلاگ قشنگیه خوشحال میشم تبادل لینک کنیم

احسان 26 مهر 1388 ساعت 10:56 http://ehsan_art1367@yahoo.com

موافقم

مصطفی 3 آبان 1388 ساعت 13:12 http://bo2bnd.webs.com

سلام وبلاگ ما با جدیدترین آهنگهای بندری به روزن

Www.bo2bnd.blogfa.com و Www.bo2bnd.webs.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد